برای دیدن این مطلب ابتدا باید در بزرگترین گروه اینترنتی با بیش از چندین هزار یوزر ثبت نام کنید. برای ثبت نام روی بنر بزرگ زیر کلیک کنید.




غرور علم شکست - آرشیو مقالات و مطالب فارسی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

86/12/16
9:21 صبح

غرور علم شکست

بدست اسماعیل در دسته ریاضی و علوم پایه

 تأملى تطبیقى بر مکاتب معرفت شناسى اجتماعى کلاسیک و ضد کلاسیک  

 
فلسفه علم استاندارد با نگرش تاریخى «کوهن» رو به زوالى بازگشت ناپذیر گذاشت. اما آنچه ضربه آخر را به آن وارد ساخت، کتاب «ساختار انقلاب هاى علمى» کوهن نبود بلکه «معرفت شناسى اجتماعى» و به ویژه رادیکالیست هاى مکتب ادینبورا تیر آخر را شلیک کردند. معرفت شناسى اجتماعى به مطالعه بعد اجتماعى «معرفت» مى پردازد و نقش جامعه را در روند شکل گیرى معرفت به دقت بررسى مى کند. «جسى شرا» براى اولین بار این عبارت را در نوشته هاى خود به کار بست و آن را این طور تعریف کرد: «مطالعه معرفت در اجتماع... و تمرکز این نظام بر روى تولید، جریان، همبستگى و مصرف تمام اشکال معرفت درون بافت اجتماعى است. » این مقاله سعى دارد با نگاهى اجمالى به دو مکتب کلاسیک و ضد کلاسیک معرفت شناسى خصوصاً معرفت شناسى اجتماعى، خصوصیات این دو مکتب راشرح دهد و انتقادهاى متوجه این دو مکتب را به شکلى موجز بیان دارد و رویکردهاى آن دو را با یکدیگر مقایسه کند.

از منظر برخى از نویسندگان، معرفت شناسى اجتماعى با بهسازى جنبه فردگرایى معرفت شناسى کلاسیک باید رسالت آن را حفظ کند و در ادامه دادن طریق آن کوشا باشد. در حالى که از منظر برخى دیگر، معرفت شناسى اجتماعى باید به شکلى بنیادى از معرفت شناسى اجتماعى کلاسیک فاصله بگیرد. رویکرد کلاسیک معرفت شناسى اجتماعى در دو شکل قابل تشخیص است. در شکل اول، کسب عقاید صادق، اصل شمرده مى شود و دستیابى به آن هدف معرفتى این رویکرد است. فعالیت هاى اجتماعى و تأثیر آنها بر میزان صدق عقاید، عناصرى است که رویکرد اول بر آنها تأکید فراوان مى ورزد. این در حالیست که رویکرد نوع دوم، هدف معرفتى خود را بر روى عقاید موجه و معقول متمرکز مى کند و به مطالعه روندى که کاوشگر تحت تأثیر آن عقاید و افکار دیگران را مى پذیرد، مى پردازد.

 

در مقابل این رویکردها رویکرد ضد کلاسیکى وجود دارد که هیچ تمایلى به بکارگیرى واژگان و مفاهیمى چون صدق و توجیه ندارد و معرفت را به عنوان یک باور و عقیده که طى یک فرآیند اجتماعى ساخته مى شود، مى پذیرد.

درست است که زمان زیادى از به کارگیرى عبارت «معرفت شناسى اجتماعى» نمى گذرد، اما یافتن نام فلاسفه اى که بر روى جوانب اجتماعى معرفت مطالعه کرده اند، در طول تاریخ فلسفه مشکل نیست. این پرسش افلاطون که «چطور یک انسان عادى مى تواند به صداقت ادعاى فردى که خود را دانشمند یا متخصص مى خواند پى ببرد » نمونه خوبى در این زمینه است. فلاسفه بریتانیایى قرون ?? و ?? همانند جان لاک، دیوید هیوم و رابرت رید در مطالعات معرفت شناسانه خود، اهتمام ویژه اى به مسئله گواهى داشتند.

امروزه با گذشت زمان رویکردهاى جدیدى در معرفت شناسى اجتماعى ظهور کرده اند که ابعاد اجتماعى معرفت را متمرکزتر مطالعه و دنبال مى کنند. براى مثال نظریه «ایدئولوژى» کارل مارکس با دیدى دقیق تر به نظاره جوانب اجتماعى مؤثر در روند شکل گیرى عقاید مى نشیند.

پیشرفت هایى که در جامعه شناسى معرفت و خصوصاً در جامعه شناسى علم شاهد هستیم، امروزه با عبارت «معرفت شناسى اجتماعى» بازشناخته مى شوند. این نوع معرفت شناسى کار بر روى روند ارزیابى دعاوى معرفتى و یا منزلت دعوى پذیرفته شده را وجهه همت خود قرار داده است. «مان هایم» و دیگر جامعه شناسان علم همچون «مرتون»، معرفت علمى را از دیگر عقاید بشرى جدا مى سازند و همچنین فاکتور هاى اجتماعى و وجودى را که علم از آنها تأثیر مى پذیرد، از دیگر فاکتورهاى اجتماعى متفاوت مى دانند. ذکر این نکته در اینجا ضرورى است که این دیدگاه پذیرفته شده تا اواخر دهه ?? میلادى به حیات خود ادامه داد، درست هنگامى که مکتب معرفت شناسى ادینبورا آغاز به رشد و تکوین مى کند. پایه گذاران این مکتب، «بارى بارنز» و «دیوید بلور» معتقدند که معرفت علمى و سایر انحاى باورها با هم همسنخ و همسنگ هستند. آن دو با ارائه اصل تقارن و همسانى، عقاید و آرا را از جهت مقبولیت و اعتبارشان برابر مى دانند. استیون شیپین، یکى دیگر از جامعه شناسان علم، در مورد کاوى هاى تاریخى خود نشان داد که چطور عوامل بیرونى مثل عوامل روانشناختى، اقتصادى، سیاسى و به طور کلى جامعه شناختى بر نظریات دانشمندان تأثیر گذاشته و گاه باعث گمراهى آنان و سبب ساز تصمیم گیرى هاى نامعقول مى شود. در این میان توماس کوهن نیز معتقد است که داورى هاى کاملاً آفاقى هیچ گاه نمى تواند منازعات بین نظریه هاى علمى و پارادایم هاى رقیب را حل کند، بنا براین اعتقادات علمى ناگزیر از مؤلفه هاى اجتماعى تأثیر مى پذیرند. میشل فوکو با افکار رادیکالى که در زمینه سیاست داشت، معرفت و علم را خصوصاً در دنیاى مدرن متأثر از عوامل اجتماعى و اهداف آن را با اهداف سردمداران و قدرتمندان سیاسى همسو مى پنداشت. درست است که در دهه ?? این اندیشمندان با عنوان «معرفت شناسان اجتماعى» شناخته نمى شدند، اما با توجه به آنچه گفته آمد تمام آنان در زمره معرفت شناسان اجتماعى قرار مى گیرند.

 

* معرفت شناسى اجتماعى کلاسیک

با نگاهى اجمالى به رویکرد کلاسیک در معرفت شناسى اجتماعى درمى یابیم که این رویکرد همیشه در جستجوى «صدق» بوده است و چگونگى دستیابى به باور صادق با یارى جستن از فعالیت هاى ادراکى و اجتناب از عقیده کاذب را همانند سؤالى پیش روى خود داشته است. معرفت شناسان کلاسیکى چون «رنه دکارت» پاسخگویى به این سؤال را همواره وظیفه خود مى پنداشتند و در روند مطالعات خود همواره با مفاهیمى چون معقولیت و توجیه معرفتى روبه رو بودند. از منظر آنان در روند استاندارد براى دستیابى به معرفت، فرد باید به قضیه اى که قصد آگاهى از آن را دارد کاملاً واقف باشد و بدان اعتقاد داشته باشد. قضیه مورد نظر نیز باید از نظر عقلانى صادق باشد. بنابراین معرفت شناسى کلاسیک نه تنها به مطالعه معرفت و روند دستیابى بدان مى پردازد، بلکه مطالعه چگونگى حصول باور صادق و منطقى را نیز وظیفه خود مى داند. یکى از شیوه هایى که در معرفت شناسى کلاسیک اقدام به تشخیص برهان و نتیجه صادق مى کند، شیوه استقراگرایان است. مطابق با عقیده پایه گذار این مکتب یعنى بیکن، دیوید هیوم، علم با مشاهدات آغاز مى شود، مشاهده گر با کمک اعضاى حسى خود و با ذهنى خالى از پیشداورى اقدام به جمع آورى گزاره هاى مشاهدتى مى کند. این گزاره هاى مشاهدتى، مبنایى را به وجود مى آورند که قوانین، نظریه ها و مجموعاً معرفت علمى را مى سازند. شایان ذکر است که صدق اینگونه گزاره ها با مشاهده دقیق اثبات مى شود. هر مشاهده گرى مى تواند با استفاده مستقیم از حواس خود درستى آنها را تصدیق کند و یا مورد بررسى قرار دهد.

اما امروزه پیشرفت علم، قرائن متعددى را در اختیار بشر قرار داده است که مى تواند نگرش استقراگرایان را نسبت به صدق گزاره هاى مشاهدتى به چالش بکشاند. این آموزه امروز مطرح شده است که تجربه اى را که مشاهده گران هنگام مشاهده شىء کسب مى کنند، صرفاً توسط اطلاعاتى که به شکل نور به داخل چشم مى رود، تعیین نمى گردد. همچنین دو مشاهده گر معمولى که به شىء واحدى از مکان مشترک و تحت شرایط یکسان نظر مى افکنند، ضرورتاً تجارب بصرى همانندى ندارند، حتى اگر تصاویر ایجاد شده بر شبکیه هایشان عملاً همانند باشد. بنابراین آنچه یک مشاهده گر هنگام نگاه کردن به یک شىء مى بیند، تا حدى به تجارب گذشته، معرفت و انتظارات وى بستگى دارد.

 

* معرفت شناسى اجتماعى ضدکلاسیک

انتقادهایى که متوجه رویکرد استقراگرایان به علم است، لزوم ایجاد رویکردهاى نوین و رقیب را بیش از پیش نشان مى دهد. معرفت شناسى اجتماعى ضد کلاسیک یکى از رویکردهایى است که سعى دارد تبیین هاى مناسب تر و ثمربخش ترى از علم ارائه دهد. امروزه بیشتر محققان در زمینه معرفت شناسى اجتماعى، با نادیده انگاشتن مفاهیم کلاسیکى چون صدق، معقولیت و توجیه به دنبال راهى هستند تا با کمک آن به تشریح و تفهیم معیارهاى معقولیت که مورد انتخاب جوامع مختلف است، بپردازند. آنان همانند مردم شناسان به تشریح هنجارها و معیارهاى فرهنگ هاى بیگانه مى پردازند و منکر وجود هرگونه مقیاس براى حقیقت و هرگونه معیارى براى معقولیت که هم جهانشمول و هم آفاقى باشد، مى شوند. به بیان «بلور» «تمام معیار هاى معرفتى کاملاً مولود تصمیمات جمعى خالقان و کاربران آن نظام است. » بارنز نیز در تأیید نظر او اینطور بیان مى دارد: در واقع این استدلالات است که به مکتب ادینبورا موضعى نسبى گرا مى بخشد و سبب مى شود که این مکتب در آموزه هاى خود تعلقات اجتماعى و سیاسى را در استنتاجها و ارزیابى هاى علمى دخیل داند. «بلور» و«بارنز» در مقاله مشترکى در باب معقولیت، معتقدند که: «هیچ میزان معقولیت فارغ از خاستگاه یا فوق فرهنگى وجود ندارد. » از دیدگاه آن دو ما با نوعى داده تجربى و اجتماعى مواجهیم که در تعیین و تحول معرفت مشارکت دارند. آنها هیچ قضاوتى درباره مشخصه معرفتى اعمال متفاوتى که در نتیجه نظام هاى اعتقادى شکل مى گیرند، نمى کنند. در واقع آنها اساس و بنیان چنین قضاوت هایى را در فرهنگ جست و جو مى کنند و بر روى پروسه فرآیند شکل گیرى باورها کار مى کنند و واژه «معرفت» را براى هر نوع باورى، خواه صادق و خواه کاذب به کار مى برند.

در معرفت شناسى اجتماعى کلاسیک شکست و موفقیت قوانین و نظریه ها را مى توان با یک آزمون سنجید. در این آزمون شواهد تجربى است که در تشخیص درستى یا نادرستى نظریه به یارى ما مى آیند. این در حالى است که مکتب ادینبورا منکر چنین موضعى است و معرفت تجربى را کاملاً محصول علت هاى اجتماعى مى داند، طورى که «بارنز» معرفت تجربى را یکسره محصول علت هاى اجتماعى مى داند. در مجموع و به طور خلاصه موضع مکتب ادینبورا را که یکى از فعال ترین و تحدید آمیزترین مکاتب معرفت شناسى اجتماعى ضد کلاسیک است، مى توان این طور معرفى کرد: صورتبندى و ارزیابى معرفت علمى توسط تعلقات اجتماعى که اهداف و آرمان هاى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى خاصى را برآورده مى کنند.


منبع: سایت باشگاه